کودکی که بریدن سر یک بسیجی را به چشم دید!/ بزرگ شدن در سایه جنایت به گزارش کانال خبری ایران در کانال مجله هنری کودکی که بریدن سر یک بسیجی را به چشم دید!/ بزرگ شدن در سایه جنایت  صابر الله‌دادیان یکی کارگردانان مستند «نامکان» همزمان با عرضه اینترنتی این مستند، در گفتگو باهاریکا خبر […]

کودکی که بریدن سر یک بسیجی را به چشم دید!/ بزرگ شدن در سایه جنایت

به گزارش کانال خبری ایران در کانال مجله هنری کودکی که بریدن سر یک بسیجی را به چشم دید!/ بزرگ شدن در سایه جنایت  صابر الله‌دادیان یکی کارگردانان مستند «نامکان» همزمان با عرضه اینترنتی این مستند، در گفتگو باهاریکا خبر درباره آن توضیح داد: مستند «نامکان» یک مجموعه ۹ قسمتی است که هر قسمت از آن به یک موضوع اختصاص دارد. ساخت این مجموعه حدود ۴ سال پیش از طرف بسیج سازمان صداوسیما و شبکه سه به ما پیشنهاد شد. این مجموعه قرار بود یک مستند تحلیلی درباره آسیب‌های اجتماعی باشد اما از آنجا که می‌خواستیم کار تکراری نباشد، پژوهش‌های خود را آغاز کردیم که حدود ۹ ما این پژوهش طول کشید. در این مدت به مناطق حاشیه‌نشین تهران، مشهد و اهواز رفتیم و برای کار بر روی آسیب‌های اجتماعی موضوع مشخص «حاشیه‌نشینی» را انتخاب کردیم.
وی ادامه داد: در پژوهش‌ها به این نتیجه رسیدیم که مولد اکثر آسیب‌های اجتماعی، «حاشیه‌نشینی» است و برعکس اگر در جایی شاهد تراکم آسیب‌های اجتماعی باشیم، حتی اگر در مرکز شهر هم باشد، آنجا را تبدیل به یک «حاشیه درون‌شهری» می‌کند. یک جامعه‌شناس فرانسوی در این زمینه اصطلاح «نامکان» را به‌کار می‌برد که مکان‌هایی اطلاق می‌شود که از نظر هویتی هیچ پشتوانه تاریخی و اجتماعی‌ای ندارند و در ساختار نامتوازن شهری، مجبور هستند که این نامکان‌ها را هم بپذیرند.
این مستندساز افزود: فرض کنید شما برای ارتباط دو اتوبان نیاز به احداث یک پل دارید و مجبور هستید آن را احداث کنید اما هیچ فکری برای زیر آن ندارید که تبدیل به محلی برای تجمع افرادی می‌شود که در خفا می‌توانند خارج از نظارت انتظامی، کارهای خلافی را در آنجا انجام دهند. همین نامکان‌ها می‌تواند تبدیل به حاشیه‌هایی درون‌شهری شود که این مسئله تبدیل به موضوع محوری مستند ما شد.
در این مجتمع‌ها امکان تکرار حادثه متروپل وجود دارد
وی ادامه داد: با مشورت احمدرضا بلیغ به‌عنوان تهیه‌کننده کار که دکترای جامعه‌شناسی هم دارد، تصمیم گرفتیم هر یک قسمت را به یک موضوع اختصاص دهیم و این شد که در کل کار، پنج موضوع را به‌عنوان موضوعات انسانی حاشیه‌نشینی انتخاب کردیم که شامل اعتیاد، کودکان کار، زنان سرپرست خانوار، مهاجران افغانستانی و مهاجران پاکستانی می‌شد. پنج موضوع را هم به موضوعات مرتبط با جغرافیای حاکم بر حاشیه‌نشینی اختصاص دادیم؛ یکی از این سوژه‌ها حاشیه درون‌شهری بود که به‌صورت مصداقی سراغ محله دروازه غار رفتیم. یکی از سوژه‌ها شهرک‌های اقماری و تجمیع‌سازی بود که سکونت‌پذیری را بالا می‌برند اما فکری برای خدمات اجتماعی و رفاهی آن‌ها نمی‌شود. بیشترین تجمع این شهرک‌ها را در منطقه شهر ری داشتیم که به‌صورت مصداقی سراغ مجمع گلستان رفتیم. در مجموع این شهرک‌ها نزدیک ۸۰ هزار نفر ساکن هستند که متولی ساخت همه آن‌ها هم یک نفر بود که در قالب یک هلدینگ، فقط ۱۰ هزار نفر را در شهر ری سکونت داده بود که برای هر یک از این مجتمع‌ها، هر لحظه امکان تکرار حادثه متروپل وجود دارد.
در همه این مجتمع‌ها شاهد زدوبندهایی بودیم که تلاش کردیم تا حد امکان در مستند آن‌ها را نشان دهیم، مثل اینکه با مجوز ساختمان پنج طبقه، ۱۲ طبقه ساخته بودند! حتی پارکینگ این ساختمان‌ها را هم به‌صورت انبار از هم سوا کرده و اجاره داده‌اند که اشرار و اراذل و اوباش در آن‌ها ساکن هستند که تمامشان هم غیرقانونی است این مستندساز توضیح داد: در همه این مجتمع‌ها شاهد زدوبندهایی بودیم که تلاش کردیم تا حد امکان در مستند آن‌ها را نشان دهیم، مثل اینکه با مجوز ساختمان پنج طبقه، ۱۲ طبقه ساخته بودند! حتی پارکینگ این ساختمان‌ها را هم به‌صورت انبار از هم سوا کرده و اجاره داده‌اند که اشرار و اراذل و اوباش در آن‌ها ساکن هستند که تمامشان هم غیرقانونی است. هیچکدام این واحدها سند و کد رهگیری برای اجاره ندارد و به‌صورت غیرقانونی در اختیار ساکنان قرار گرفته است. هر جرم و جنایتی هم در این خانه‌ها اتفاق بیفتد، با ضابط قضائی هم امکان پیگیری وجود ندارد مگر آنکه حکم تفتیش در اختیار داشته باشید. این مکان‌ها نه پلاک دارد و نه صاحبش مشخص است. بعضی از این اتاق‌ها تا پنج دست گشته بود و امکان پیدا کردن صاحب‌شان هم وجود نداشت.
این مستندساز در تشریح دیگر موضوعات مطرح شده در مستند «نامکان» توضیح داد: محلات حاشیه شهر یکی دیگر از موضوعاتی بود که به آن پرداختیم که در وسعت شهری مانند تهران که روز به روز بزرگ‌تر می‌شوند، این مناطق هضم می‌شوند. این مناطق به‌عنوان حریم تهران در نظر گرفته شده‌اند که هر کدام می‌توانند برای خودشان یک شهرستان یا منطقه صنعتی و کشاورزی باشند اما تبدیل شده‌اند به مناطق حاشیه‌نشین، چراکه آدم‌ها مجبورند مدام از مرکز شهر فاصله بگیرند و در این مناطق ساکن شوند. بالطبع هم امکانات شهری به این مناطق نمی‌رسد و خبری از امکانات نظارتی و انتظاماتی هم نیست و اینگونه این مناطق هم تبدیل به یک حاشیه بیرون شهری می‌شوند.
وی ادامه داد: موضوعی که در آخرین قسمت مجموعه با عنوان «دورافتاده» به آن پرداخته‌ایم هم مربوط به شهرهای جدید می‌شود که به‌عنوان مصداق سراغ پردیس رفتیم و به موضوع سقوط طبقه متوسط در ماکتی از شهرهای امروزی پرداختیم. من خودم یکی از ساکنان پردیس بودم. طبقه متوسط مجبور است که مواردی مانند پاساژگردی، خرید، استفاده از مراکز فرهنگی، پارک و سینما را در سبد زندگی خود داشته باشد اما وقتی به حاشیه شهر می‌آید، دسترسی به این امکانات ندارد و به همین ساختار نامتوازن شهری تصمیم می‌گیرد، ماکتی از شهر را در خارج از شهر بازسازی کند، آن هم با امکانات خیلی کمتر و آسیب‌های خیلی بیشتر. این در حالی است که طبق شهرهای مدرن، شهرهای جدید باید بهتر از شهرهای کلاسیک و قدیمی باشند و آسیب‌های آن‌ها را نباید داشته باشند. همه این موارد نکاتی بود که تلاش کردیم در این مجموعه مستند نگاه تحلیلی به آن داشته باشیم.
کارگردان مستند «نامکان» درباره روایت جرم و جنایت در مناطق حاشیه‌نشین در این مستند، تأکید کرد: به‌عنوان یک مستندساز اجتماعی این مسئله برایم مهم بوده و هست که ما نمی‌خواهیم بگوییم هرکس در حاشیه زندگی می‌کند، زندگی‌اش همراه با جرم و جنایت است. اصلاً اینگونه نیست اما برای کسانی که می‌خواهند با جرم و جنایت زندگی کنند، این مناطق حاشیه‌ای محل‌های امن‌تری هستند چراکه درآن‌ها نظارت انتظامی وجود ندارد و راحت‌تر می‌توانند رشد و نمو کنند.
توسط هیأت مدیره شهرک در انباری حبس شدم!
وی با اشاره به «شهرک گلستان» که در بخشی از این مستند به آن پرداخته شده است هم گفت: این شهرک به‌واسطه تراکم بسیار بالای جمعیت، محمل اتفاقاتی از جنس جرم و جنایت بود. البته این شرایط مربوط به چند سال پیش است که این مستند را می‌ساختیم و امروز شرایط این شهرک بسیار بهتر شده است. به‌عنوان مستندساز همواره به سوژه‌ها و محلات قبلی که در آن‌ها کار کرده‌ام، بازمی‌گردم و با افراد در ارتباط هستم. الان شرایط این مناطق بسیار بهتر شده است و شاید بتوانم بگویم مستند ما هم در این زمینه تأثیرگذار بوده است. البته در طول ساخت، خلافکارهای این مناطق با ما بد شده بودند و خود من سه بار مورد خفت‌گیری قرار گرفتم! یک بارش در همان شهرک گلستان بود که از طرف هیأت مدیره شهرک افرادی من را دوره کرده و در یک انباری حبس کردند! افرادی که با خلافکارها تبانی کرده بودند و با هیأت مدیره سابق شهرک که از بچه‌های بسیجی بودند هم مشکل داشتند و نمی‌خواستند بساط جرم و جنایت جمع شود چراکه خودشان ذی‌نفع بودند!
الله‌دادیان ادامه داد: روزی مشغول فیلمبرداری بودیم که با صحبت سر من را گرم کردند و ناگهان در یک انباری حبس‌م کردند. تلفن همراه هم نداشتم. یکی از بچه‌های پاکستانی آنجا که من مددکارش بودم، همان موقع به بسیج شهرری اطلاع داد و آقای نظام‌دوست آمدند من را آزاد کردند. همین آقای نظام‌دوست هم با تهدیدهایی از سوی این افراد مواجه می‌شد و مثلاً سر بریده گربه در مقابل منزلش آویزان کرده بودند! این تهدیدها حدود ۹ ماه ادامه داشت و حتی از من هم شکایت کرده بودند. برخی از این افراد ذی‌نفع بودند و ارتباط‌هایی هم با برخی مدیران شهرداری داشتند و همین‌گونه بود که شکایت آن‌ها از حرف حق ما بیشتر پیش می‌رفت! مدام ما مورد بازخواست قرار می‌گرفتیم.
بچه‌ای که بریدن سر را از پنجره خانه‌شان دید!
این مستندساز درباره حضور متفاوت کودکان در مستند خود توضیح داد: بالاخره این بچه‌ها در این مناطق زیست می‌کنند. وقتی به مناطق حاشیه‌ای می‌روید دیگر فقط اسم این‌ها کودک است اما آنقدر تجربه دارند که از یک بچه ۲۰ ساله ساکن بالای شهر، چیزهای بیشتری به چشم دیده‌اند. منظورم کودکان کار هم نیستند، بلکه کودکانی که خیلی عادی در این مناطق زندگی می‌کنند و به مدرسه می‌روند هم همین شرایط را دارند. من در این مناطق بچه‌ای را دیدم که از پنجره خانه‌شان شاهد بریدن سر یک آدم بوده است! سر یکی از بسیجی‌های همین شهرک گلستان را بریده و روی سینه‌اش گذاشته بودند و خانواده‌ها همه شاهد این ماجرا بودند. برای چنین بچه‌هایی چه اتفاقی خواهد افتاد؟
وی افزود: وقتی پدری برای چک برگشتی به زندان بیفتد و مادر هر روز ناگزیر از کار شود، بچه از ۱۵ سالگی ظرفیت رفتن به سمت جرم و جنایت را پیدا می‌کند. اتفاقاً هم این بچه‌ها، بچه‌هایی بسیار باهوش و بااستعداد هستند. این‌ها خیلی باهوش‌تر از بچه‌های مدارس لاکچری تهران هستند که هیچ تجربه اجتماعی‌ای ندارند. اگر این بچه‌ها فرصتی برای نشان دادن خود داشته باشند، قطعاً از میانشان آدم‌های نخبه هم بیرون خواهد آمد و این اتفاقی است که باید صورت بگیرد. انقلاب مستضعفین دقیقاً با همین هدف شکل گرفت اما حالا شاهد شرایط برعکس آن هستیم!
بچه‌هایی که من پدر معنوی‌شان شده‌ام
این مستندساز درباره قبول سرپرستی برخی بچه‌های کار ساکن در این مناطق حاشیه‌ای توسط خود هم توضیح داد: بحث قبول سرپرستی دائم یک کودک طبق قواعد بهزیستی، قوانین خاص خود را دارد و خیلی هم سخت است. من با این قواعد مشکل داشتم و دارم. بچه‌هایی که من پدر معنوی آن‌ها بوده و هستم، شناسنامه ندارند. بارها توسط بهزیستی دستگیر شده‌اند. خودم هم مستأجر هستم و نمی‌توانم خانه‌ای به نام آن‌ها بکنم. واقعیت اما این است که من مدت زیادی با این بچه‌ها زندگی کرده‌ام و اینگونه هم نبوده که آن‌ها را از طبقه اجتماعی‌شان جدا کنم و به خانه خودم ببرم. این رفتار غلط است، به‌خصوص اگر بچه‌ای بالای ۸ سال سن داشته باشد.
وی افزود: تلاش کردم من به محل زندگی این بچه‌ها بروم. اوایل خیلی بیشتر به محل آن‌ها می‌رفتم اما حالا که بزرگ‌تر شده‌اند تلاش می‌کنم ارتباطم را با آن‌ها حفظ کنم و در کنارشان باشم. چند وقت پیش یکی از همین بچه‌ها به دلیل عفونت کلیه، فوت کرد صرفاً به این دلیل که نتوانستیم برایش کلیه بگیریم، چون شناسنامه ایرانی نداشت. رفتیم یک پاکستانی که کلیه‌اش به او می‌خورد را در قم پیدا کردیم. عفونت او اما خیلی حاد بود و وقتی به بیمارستان رساندیمش، دو کلیه‌اش از کار افتاده بود. در سن ۱۱ سالگی، هر روز باید دیالیز می‌شد. البته اگر ما شانسی هم برای نجات این کودک داشتیم، به دلیل نبود قانون مددکاری که به این افراد که از سه نسل قبل در ایران زندگی کرده است شناسنامه بدهند، احتمالاً موفق نمی‌شدیم!
این مستندساز درباره تلخی سوژه مستند خود هم تأکید کرد: شاید این سوژه و موقعیت‌ها در نگاه اول تلخ باشد اما برای منی که با این بچه‌ها زندگی کرده‌ام، شیرین‌ترین بخش‌های زندگی‌ام همین روزها بوده است. وقتی طولانی‌مدت با این بچه‌ها زندگی می‌کنی، حتی با خرید یک پفک هم شاد می‌شوی. در سند شهری تهران سهم هر کودک شمال شهری از شهر ۲۰۰ متر است و سهم هر نفر در جنوب شهر ۳ متر است! بچه‌های جنوب شهر در همین سهم ۳ متری خود به گونه‌ای از زندگی لذت می‌برند که یک کودک شمال شهری در ۲۰۰ متر خود نمی‌تواند. باید این روحیه در مردم ایجاد شود که از کار اجتماعی نترسند. اصلاً اینگونه نیست که وقتی سراغ کودکان کار می‌روید، بخواهید برای آن‌ها گریه کنید، کمی که با آن‌ها زندگی کنید، حال خودتان هم بهتر می‌شود. به تعبیری انگار این شما نیستید که به این بچه‌ها کمک می‌کنید، بلکه آن‌ها هستند که به ما کمک می‌کنند.
خبرگزاری هاریکا را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید  امیدوارم براتون خبر   کودکی که بریدن سر یک بسیجی را به چشم دید!/ بزرگ شدن در سایه جنایت براتون مفید بوده باشه

 
2022-06-30 10:09:52